امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
ارينارين، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

امیرعلي و ارين فرشته هاي اسموني

نماز خوندن عشقم

امیر جونم امروز موقع اذان سرتو گذاشته بودی رو میز و صدای گریه از خودت در میاوردی  بعدشم سینه میزدی کلی خندیدم خیلی نمک بود. امروز خاله زینبتم خیلی کمکم کرد واقعا دستش درد نکنه ...
8 اسفند 1391

مهد کودک

    سلام جون مامان  دیروز با خاله زینب رفتیم مهد اسمتو بنویسم اول که میخواستم ببرمت داخل وارد نمیشدی بعد که اومدی داخل خوشت اومد از فضای اونجا دو تا آقا بودن که باید باهاشون صحبت میکردم اول که با شما صحبت کردن اصلاتوجه نمیکردی سر تو انداخته بودی زیر بهت دو تا ماشین دادن شروع کردی به بازی کردن و من و خاله زینب هم به حرفهای آقا گوش می کردیم که شرایط مهد رو میگفت ...من دوست دارم در هفته سه روز یک ساعت بری فقط با بچه ها آشنا بشی حالا موندم چه کار کنم      ...
8 اسفند 1391

عزیز مامان شعر عروسکت که خاله منصوره برات خریده

دست کوچولو پا کوچولو گریه نکن بابات میاد تا خونه ی همسایه ها صدای گریه هات میاد گشنه شدی شیرت بدم تشنه شدی ابت بدم خوابت میاد بگو لا لا تا من کمی تاب بدم تق و تق و تق این باباشه صداش میاد گریه نکن تا بشنوی صدای کفش پاش میاد       ...
8 اسفند 1391

اینم شعر برای دندونهای پسرم

  انار دونه دونه پسری دارم یه دونه قشنگ مهربونه انار دونه دونه چند وقته که بچه ام گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان بچه ام یک گل زده جونه گل نگو مرواریده مثل طلا سفیده    هیچ کس از این قشنگ تر  جواهری ندیده                       ...
8 اسفند 1391
1